سرخط خبرها

نگاهی به توجه تاریخ بیهقی به نام امام هشتم و حرم رضوی

  • کد خبر: ۱۹۶۰۱۰
  • ۰۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۱
نگاهی به توجه تاریخ بیهقی به نام امام هشتم و حرم رضوی
بیهقی در دو جای کتابش به حضرت رضا (ع) اشاره می‌کند؛ یکی هنگامی که از تصمیم مأمون، خلیفه عباسی، برای انتصاب علی بن موسی الرضا (ع) به ولایتعهدی خود یاد می‌کند و دیگر، وقتی که از یکی از دولتمردان دربار غزنوی می‌گوید.

به گزارش شهرآرانیوز بار‌ها در همین صفحه از شاعرانی گفتیم که به امام هشتم ارادت داشته یا به هر حال ایشان را در سروده خود ستوده اند. در واقع شعر فارسی و اصولا شعر در جهان اسلام از اهل بیت (ع) غافل نبوده است، اگرچه می‌توان در چندوچونی این توجه اهل ادب به خاندان پیامبر (ص) بررسی و بحث کرد.

صفحه فرهنگ و ادبیات روزنامه شهرآرا، نمونه‌های متعددی از شعر رضوی – از گذشته‌های دور تا امروز – را منتشر ساخته و فرا روی خوانندگان خود گذاشته است. اما فقط ادبیات «منظوم» ما نبوده که از ائمه (ع) گفته و این بزرگان معصوم، تنها در شعر فارسی و اسلامی نام برده نشده اند. به بیانی، متون کهن «منثور» نیز به ایشان پرداخته است. این پرداختن، هم در قالب بررسی و پژوهش تاریخ و ذکر خطبه و حدیث بوده است و هم به شکل عرض ارادت نویسندگان مسلمان (اعم از سنی و شیعه).

یکی از مهم‌ترین آثار کهن فارسی که به نثر نگاشته شده است و در دو عرصه تاریخ و ادبیات ارزش فراوان و جایگاه والا دارد، «تاریخ بیهقی» است؛ شاهکار ابوالفضل بیهقی، نویسنده و تاریخ دان بزرگ خراسانی در سده پنجم هجری و شاید همه اعصار. اینجا نمی‌خواهیم به ارزش‌های ادبی و پژوهشی این گنج فارسی و منش و انصاف صاحب و نگارنده آن بپردازیم – که در جای خود گفتنی و نوشتنی است – بلکه قصد داریم از نام بردن بیهقی از امام رضا (ع) در تاریخ مشهور خود بگوییم.

او در دو جای کتابش به حضرت اشاره می‌کند؛ یکی هنگامی که از تصمیم مأمون، خلیفه عباسی، برای انتصاب علی بن موسی الرضا (ع) به ولایتعهدی خود یاد می‌کند و دیگر، وقتی که از یکی از دولتمردان دربار غزنوی می‌گوید و به دنبال آن اشاره‌ای دارد به خاطره زیارت حرم حضرت. در ادامه، نگاهی خواهیم کرد به این دو بخش از «تاریخ بیهقی».

روایت ابوالفضل بیهقی از ولایتعهدی امام (ع)

ابوالفضل بیهقی در مجلد ششم از «تاریخ بیهقی»، آنجا که «حکایت فضل سهل ذوالرّیاستین با حسین بن المُصعَب» را می‌نویسد، اشاره‌ای دارد به ولایتعهدی امام رضا (ع). در این بخش آمده است: «و از حدیث حدیث شکافد، در ذوالریاستین که فضل سهل را گفتند و ذوالیمینین که طاهر را گفتند و ذوالقلمین که صاحب دیوانِ رسالتِ مأمون بود قصه‌ای دراز بگویم تا اگر کسی نداند او را معلوم شود:، چون محمد زُبیده کشته شد و خلافت به مأمون رسید، دو سال و چیزی به مرو بماند، و آن قصه دراز است، فضلِ سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و به علویان آرد، مأمون را گفت نذر کرده بودی به مشهدِ من [(در حضور من)]و سوگندان خورده که اگر ایزد تعالی شغلِ برادرت کفایت کند [(کار برادرت را به انجام رساند؛ یعنی در جنگ با برادرت امین تو را پیروز کند و از این مشغله خلاص شوی]و خلیفت [(خلیفه)]گردی ولیعهد از علویان کنی، و هر چند بر ایشان نمانَد تو باری از گردن خود بیرون کرده باشی و از نذر و سوگند بیرون آمده.

مأمون گفت سخت صواب آمد، کدام کس را ولیعهد کنیم؟ گفت علی بن موسی الرضا که امامِ روزگار است و به مدینه رسول علیه السلام می‌باشد. گفت پوشیده کس باید فرستاد نزدیکِ طاهر و بدو بباید نبشت که ما چنین و چنان خواهیم کرد، تا او کس فرستد و علی را از مدینه بیارد و در نهان او را بیعت کند و بر سبیلِ [(شیوه)]خوبی به مرو فرستد تا اینجا کار بیعت و ولایت عهد آشکارا کرده شود. فضل گفت «امیرالمؤمنین را به خط خویش ملطّفه‌ای [(نامه محرمانه ای)]باید بنبشت.»

در ساعت دویت [(دوات)]و کاغذ و قلم خواست و این ملطفه را بنبشت و به فضل داد. فضل به خانه بازآمد و خالی [(در خلوت)]بنشست و آنچه نبشتنی بود نبشت و کار راست کرد و معتمدی را با این فرمان‌ها نزدیک طاهر فرستاد؛ و طاهر بدین حدیث سخت شادمانه شد، که میلی داشت به علویان، آن کار را چنان که بایست بساخت و مردی معتمد را از بِطانه [(رازداران)]خویش نامزد کرد تا با معتمدِ مأمون بشد، و هر دو به مدینه رفتند و خلوتی کردند با رضا و نامه عرضه کردند و پیغام‌ها دادند. رضا را سخت کراهیَت [(ناخوشایندی)]آمد که دانست که آن کار پیش نرود، اما هم تن در داد، از آنکه از حکمِ مأمون چاره نداشت، و پوشیده و مُتَنَکِّر [(ناشناس)]به بغداد آمد و وی را به جایی نیکو فرود آوردند.»

زیارت حرم رضوی

پدر تاریخ نویسی نوین و نثر فارسی در بخشی از «تاریخ بیهقی»، احیانا صفحات آغازین مجلدِ نهم (با توجه به گم شدن قسمت‌های درخورتوجهی از نوشته ابوالفضل بیهقی، با قطعیت نمی‌توان این بخش را آغاز مجلد نهم دانست) درباره یکی از دولتمردان زمانه سلطان مسعود غزنوی به نام ابوالحسن عراقی سخن می‌راند. او در همین صفحات درباره حرم رضوی می‌نویسد. عراقی جزو دبیران و سپاهیان حکومت غزنوی بود و خدماتی در مشهد صورت داد از جمله امر کرد کاریز مشهد را که خشک شده بود دوباره روان کردند و کاروان سرایی در این خطه ساختند و دهی را هم وقف این کاریز و کاروان سرا کرد.

به فرمان او در کنار بقعه مطهر امام هشتم «مسجد بالاسر» را بنیاد گذاشتند و خود وی پس از درگذشتش، بنا به وصیتی که کرده بود، در همین مسجد به خاک سپرده شد. اما آن سطرها: «و روز دوشنبه ششمِ شعبان بوالحسنِ عراقی دبیر گذشته شد [(مُرد)]رحمه ا... علیه؛ و چنان گفتند که زنان او را دارو دادند که زن مطربه‌ای مَرغَزی را به زنی کرده بود، و مرد سخت بدخو بود و باریک گیر [(خرده گیر؛ عیب جو)]، ندانم که حال، چون باشد.

اما در آن هفته که گذشته شد و من به عیادتِ او رفته بودم او را یافتم، چون تاری موی گداخته و لکن سخت هوشیار، گفت و وصیت بکرد تا تابوتش به مشهدِ علی موسی الرضا رضوان ا... علیه بردند به طوس و آنجا دفن کردند که مالِ این کار را در حیوه خود بداده بود و کاریزِ مشهد را که خشک شده بود باز روان کرده و کاروان سرایی برآورده و دیهی مستغَلِّ [(غله خیز)]سَبُک خراج بر کاروان سرای و بر کاریز وقف کرده است؛ و من در سنه احدی و ثلاثین [(سال سی و یک؛ منظور سال ۴۳۱ هجری است)]که به طوس رفتم با رایتِ منصور [(شاه و همراهان او)]، پیش که هزیمت دندانقان افتاد [(شکست و گریز سلطان مسعود غزنوی در نبرد دندانقان)]، و به نوقان رفتم و تربتِ رضا را رضی ا... عنه زیارت کردم گورِ عراقی را دیدم در مسجدِ آنجا که مشهد است در طاقی پنج گز از زمین تا طاق و او را زیارت کردم [..].»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->